Fun city
نوشته شده در تاريخ جمعه 5 دی 1393برچسب:, توسط Wilson |

نفسی که برآید ز برون
شکرخدای می کنم هرروز
بالی که به پرواز درآمد
عشقی که پر وبال کشید
نسیمی که تو را رها کند
درمسیر آسمان پرواز کند
نگاهی که توداری ز عمق وجود
پرواز می کند درعالم سکوت
در گذر باد ببین همه چیز
بی جهت دل نبند به چند چیز
پدربزرگ موقع پرواز شکفت
در میان رنگها گفت
من نتوانم ببرم هیچ چیز
هرچه می خواهد به اوبدهیدهمه چیز. ..



نظرات شما عزیزان:

سحر
ساعت9:53---6 دی 1393
سلام

زدم فریاد خدایا این چه رسمی است رفیقان را جدا کردن هنر نیست رفیقان قلب انسانند خدایا بدون قلب چگونه می توان زیست ...؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.